در قضا نیست هیچ زشت و نکو
هان مکن نسبت حدوث بدو
کفر او کفر نیست ایمان است
منع او منع نیست احسان است
بد از آن رو کزوست بد نبود
پس بد اندر وجود خود نبود
زانکه هستی هستها زان روست
هستی بد برای خود نیکوست
نیز اظهار نیکها بد کرد
گر بدی کرد باز با خود کرد
بد کند نیکی نکو پیدا
که به ضد است چیزها پیدا
چون به خود نیک و از خدا نیک است
وانگه از بهر نیکها نیک است
نیک و بد باشد از قبیل صفات
بی نیاز است از آن حقیقت ذات
همه از نسبت و اضافات است
فی المثل چون جهان آفات است
شر این خیر آن دگر باشد
شر نه در ذات خویش شر باشد