شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل اول » بخش ۱۰ - المنشأ

منشأ اعتزال شد جهنی

آنکه می​داشت شبهۀ وثنی

کرد شاگردی حسن ز اول

آخر از دین بگشت و کرد جدل

از صحابه هر آنکه باقی بود

کرد با وی بسی ز گفت و شنود

آخر از مجمعش برون راندند

هم به اجماع گمرهش خواندند

چونکه بشنید از او حدیث قدر

ملحد محض خواندش ابن عمر

همچنین ابن حارث و جابر

انس و عقبه، مالک و عامر

همه تکفیر این گره کردند

بس که این قوم را بیازردند

هیچ سودی نکرد تا که خطا

یافت شهرت ز واصل بن عطا

آخرالامر صاحب کشاف

در میان کلام حق به گزاف

هرزه​ها گوید او که لاتسأل

در صفات خدای عزو جل

فحش و دشنام و هجو سنی بین

با کلام خدای کرده قرین

بی اصولی که آن سماع کند

دینش از باطن انتزاع کند

جاهل کوربخت را بنگر

که به تقلید او شود کافر

نسخه​ای زان گرفته اندر بیش

خود ندانسته اهل مذهب و کیش

صرف و نحو و معانی است و بیان

خاصۀ او ز حصۀ ایمان

قدری چون سگی است دیوانه

در سرایت به خویش و بیگانه

حاش للّه چو بر سگی ساید

آدمی زاده سگ بچه زاید

که من او را نمی​کنم تکفیر

از سخن​هاش می​کنم تحذیر

گفته​های ورا همی جویم

پس به هفت آب و خاک می​شویم

علم او آب نیست، بل بول است

دفع ابلیس قول لاحول است