منشأ اعتزال شد جهنی
آنکه میداشت شبهۀ وثنی
کرد شاگردی حسن ز اول
آخر از دین بگشت و کرد جدل
از صحابه هر آنکه باقی بود
کرد با وی بسی ز گفت و شنود
آخر از مجمعش برون راندند
هم به اجماع گمرهش خواندند
چونکه بشنید از او حدیث قدر
ملحد محض خواندش ابن عمر
همچنین ابن حارث و جابر
انس و عقبه، مالک و عامر
همه تکفیر این گره کردند
بس که این قوم را بیازردند
هیچ سودی نکرد تا که خطا
یافت شهرت ز واصل بن عطا
آخرالامر صاحب کشاف
در میان کلام حق به گزاف
هرزهها گوید او که لاتسأل
در صفات خدای عزو جل
فحش و دشنام و هجو سنی بین
با کلام خدای کرده قرین
بی اصولی که آن سماع کند
دینش از باطن انتزاع کند
جاهل کوربخت را بنگر
که به تقلید او شود کافر
نسخهای زان گرفته اندر بیش
خود ندانسته اهل مذهب و کیش
صرف و نحو و معانی است و بیان
خاصۀ او ز حصۀ ایمان
قدری چون سگی است دیوانه
در سرایت به خویش و بیگانه
حاش للّه چو بر سگی ساید
آدمی زاده سگ بچه زاید
که من او را نمیکنم تکفیر
از سخنهاش میکنم تحذیر
گفتههای ورا همی جویم
پس به هفت آب و خاک میشویم
علم او آب نیست، بل بول است
دفع ابلیس قول لاحول است