علم حکمت ز انبیا برخاست
حکمت کژنه، بلکه حکمت راست
وحی فرمود ایزد آن بر شیث
تا همی گفت بر سبیل حدیث
بعد از آن وحی کرد بر ادریس
تا نشست او به منصب تدریس
اندر آموختند از او مردم
حکمت دین و هیأت انجم
تا به نقل اوفتاد در یونان
از اساطین به عامۀ دونان
حکمت او که بود آب زلال
مختلط شد به جهل و کفر و ضلال
نسخ و تحریف راه یافت بدان
سود و سرمایه گشت جمله زیان
رأی اشراقیان افلاطون
مختلف شد به کفر گوناگون
آخرالامر صاحب اشراق
کرد تلویح سیم قلب رواق
علم مشائیان به فکر خسیس
شد مدون به سعی رسطالیس
ساخت منطق ز بهر اسکندر
اندر آن راستی نمود هنر
منطق انصاف بس نکو پرداخت
در اِلاهی است آنکه او کژ باخت
ساخت آلت، ولی در استعمال
غلط افتادش از ضلال خیال
شکل منطق بدان سبب انگاشت
که خدا دان شود، زهی پنداشت
چونکه با آلتش حوالت بود
آلتش موجب ضلالتبود
چون مغالیط وهم اوضل گشت
نزد سنی ز دین معطل گشت
به قیاسات عقل یونانی
نرسد کس به ذوق ایمانی
عقل خود کیست تا به منطق و رای
ره برد تا جناب پاک خدای
گر به منطق کسی ولی بودی
شیخ سنت ابوعلی بودی
ورچه او را دو صد شفا باشد
چون حبیب اعجمی کجا باشد
ابلهی با صفا و قلب سلیم
بهتر از زیرکی و رای سقیم