اندر ایّام دولت مأمون
بود نسطور نام یک ملعون
کرد بر رأی خویشتن تأویل
متشابه چو دید در انجیل
گفت اللّه داشت سه اقنوم
کان وجود و حیات اوست و علوم
کلمه است آن وجود بر تصحیح
که بدان متحدشدست مسیح
چون در انجیل دید لفظ پدر
وز مسیحا پدید گشت اثر
شبههای اوفتاد در رایش
تا بلغزید از آن نظر پایش
مبتلا شد در اتحاد و حلول
دوزخی گشت باز آن به دو پول
ناگهان مذهبی از آن بر بافت
بگرویدند بدو و شهرت یافت
پدر و روح قدس و نفس پسر
متحد داشت او به عین و اثر
رای یعقوب و رای ملکا هم
اندرین هرزه نیست از وی کم
اتحاد است در عقول محال
چیست این هرزههای تنگ مجال
از پدر گفتن اصل بود مراد
نفس کلی که مبدء است و معاد
لفظ روح اللّه است عین مجاز
همچو بیت اللّه است در اعزاز
حق تعالی که مبدء اشیاست
پیش هر کس ز نور او جانهاست
روح هرچیز کان بود دایم
که بدان کالبد بود قایم
همه قایم به نور قیومند
خواه مسعود و خواه میشومند
لیک تخصیص بهر تعریف است
وین اضافت برای تشریف است