شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل دوم » بخش ۴ - حکایت

صانعی کوزه ​ای ز برف بساخت

کرد پر آب و اندر آب انداخت

کوزۀ برف ناگه ازتب و تاب

آب گشت و برآمد آب به آب

چیست اندر مَثَل همه عالم

عدمی در میان بحر عدم

هرچه را پیش و پس عدم باشد

بود و نابود او بهم باشد