محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته » حکایت شمارهٔ ۸۳

شیخ را پرسیدند که هر پیری را پیری بوده است پیر تو که بوده است؟ و پیران خود را از مجاهده ضعیف کرده‌اند و گردن تو در زه پیرهن نمی‌گنجد و پیران حج کرده‌اند و توحج نکردۀ سبب چیست؟ شیخ جواب داد کی می‌پرسی کی هر پیر را پیری بوده است پیر تو که بوده است؟ ذلِکَ مِمَّا علَمَّنِی رَبّی و آنچ می‌پرسی کی پیران به مجاهده خود را نحیف کرده‌اند و گردن تو بدین گونه که در زه پیرهن نمی‌گنجد، ما را عجب از آن می‌آید کی گردن مادر هفت آسمان و زمین چون می‌گنجد بدینچه خدای ما را ارزانی فرموده است، و آنچ می‌گویی که پیران سفر حجاز کرده‌اند و تو حج نکردۀ، بس کاری نبود کی هزار فرسنگ زمین بزیر پای بازگذاری تاخانۀ زیارت کنی مرد آن مرد باشد کی اینجا نشسته بود در شبانروزی چنین خانۀ معمور زَبَرِ سر وی طواف می‌کند. بنگریستند هرکه حاضر بود بدید.