روزی شیخ مجلس میگفت و از فرزندان شیخ بوالحسن خرقانی قدس اللّه روحه العزیز یکی حاضر بود. شیخ در میان سخن گفت کسانی کی از خود نجات یافتند از عهد نبوت الی یومنا، بعقدی رسیدند و اگر خواهید جمله را بر شمریم. اگر کسی از خود پاک شد پدر این خواجه بود و اشارت به پسر شیخ بوالحسن خرقانی کرد. پس گفت شیخ بوالحسن خرقانی را رفته است، قدس اللّه روحه العزیز، کی علماء امت بران متفق اندکی خدای را جل جلاله بعقل باید شناخت و بوالحسن چون بعقل نگریست او را درین راه نابینا دید کی تا خدایش بینایی ندهد و راه ننماید نبیند و نداند و بسیار کس را ما دست گرفتیم و از غرور عقل براه آوردیم.