شیخ ابوسعید قدس اللّه روحه العزیز در طوس بود و شیخ چون برون میآمد استاد ابوبکر بوداع با شیخ بیرون آمد، شیخ او را هرچند باز میگردانید باز نمیگشت، شیخ گفت باز باید گشت. استاد گفت ای شیخ بیراه آوردی باز نخواهیم گشت گفت از راه تدبیر برخیز و بر راه تقدیر نشین.