و چون شیخ ما ابوسعید قدس اللّه روحه العزیز از لغت فارغ شد و اندیشه بفقه داشت، عزم مرو کرد و روزی شیخ ما در اثنای سخن گفت: آن روز که ما از میهنه به مرو میشدیم سی هزار بیت از شعر یاد داشتیم.
پس شیخ به مرو شد، پیش امام ابوعبداللّه الحضری. و او امام وقت بود ومفتی عصر، و ازعلم طریقت به آگاهی، و از جملۀ ایمۀ معتبر، و او شاگرد ابن سریج بوده است و ابن سریج شاگد مزنی و مزنی شاگرد شافعی مطلبی رضی اللّه عنه و شیخ ما قدس اللّه روحه العزیز مذهب شافعی داشته است و همچنین جملۀ مشایخ کی بعد از شافعی بودهاند مذهب شافعی داشتهاند.
و تا کسی گمان نبرد که از این کلمات نقصانی افتد بر مذهب امام ابوحنیفه رحمة اللّه علیه. کلاً و حاشا، هرگز این صورت نباید کرد و نعوذباللّه کی این اندیشه بخاطر کسی در آید، چه بزرگواری و زهد او بیش از آنست کی بعلم این دعاگوی درآید و شرح پذیرد که او سراج امت و مقتدای ملت بوده است، صلوات اللّه و سلامه علیه، و هر دو مذهب در حقّیقت بر ابراند و هر دو امام در آنچ گفتند، متابع کلام مجید حقّ سبحانه و تعالی گفتند و موافقت نص حدیث مصطفی صلوات اللّه و سلامه علیه کردند. و به حقّیقت هر که درنگرد در میان هر دو مذهب بیتعصبی بداند کی هر دو امام در حقّیقت یکی اندو اگر در فروع اختلافی یابد آنرا به چشم اخْتِلافُ اُمَّتی رَحْمَةُ نگرد. اما چنین باید دانست که چون راه این طایفه احتیاط است، و مشایخ در ابتدای مجاهدت برای ریاضت چیزهایی بر خویشتن واجب کردهاند که بعضی از آن سنت است وبعضی نافله، چنانک شیخ بوعمرو سحوانی گفته است که حکم این خبر را: اَلْیَدُ الْیُمْنَی لاَعْالی الْبَدنِ والْیَدُ الْیُسْری لِاَسافِل الْبَدَنِ، سی سالست تا دست راست من زیر ناف من نرسیده است و دست چپ من زبر ناف من نرسیده مگر به سنت،
و بشر حافی قدس اللّه روحه العزیز هرگز پای افزار و کفش در پای نکرده است گفت حقّ سبحانه و تعالی همی فرماید اللّه الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ الْاَرضَ بَساطاً زمین بساط حقّ سبحانه و تعالی است، و من روا ندارم که بر بساط خدای تعالی با کفش و پای افزار روم، وهمه عمر پای برهنه رفته است و بدین سبب او را حافی لقب دادند.
شیخ ما ابوسعید قدس اللّه روحه العزیز گفته است که: هرچ ما خوانده بودیم و در کتابها دیده و یا شنوده،کی مصطفی صلوات اللّه و سلامه علیه آنرا کرده است یا فرموده، آنرا به جای آوردیم، و هرچ شنیده بودیم و در کتابها دیده کی فرستگان آن کنند در ابتدا ما آن همه بکردیم و شرح آن بجای خویش آورده شود و همچنین سیرت جملۀ مشایخ همین بوده است و همه عمر بر سنن مصطفی رفتهاند و چون در مذهب شافعی رضی اللّه عنه ضیقی هست و او کار دین تنگتر فرا گرفته است، اختیار این طایفه مذهب شافعی است، برای مذلت نفس نه آنک در میان هر دو مذهب در حقّیقت فرقست و یا هر دو امام بر یکدیگر فضیلتی دارند.
به نزدیک ما حال ایشان چون خلفاء راشدین است که همه راحقّ دانیم و از میان جان همه را دوست داریم و بفضایلی که ایشان را بودست اقرار دهیم و مسلم داریم و انکار نکنیم و دعا گوییم جمعی که از سر هوای نفس و عناد و تعصب در صحابۀ مصطفی صلوات اللّه و سلامه علیه و ایمۀ سلف و مشایخ کبار رضی اللّه عنهم اجمعین طعن نکنند و وقیعت روا ندارند و همه را حقّ دانند و فی الجمله هر کس را بهتر از خویشتن دانستن راهی سخت نیکوست و در همه احوال بترک اعتراض گفتن طریقی عظیم پسندیده است و آنچ بعثرات دیگری مشغول خواهی گشت، باصلاح نفس خویش مشغول بودن، به صواب نزدیکتر. حقّ سبحانه و تعالی همه را براه رضای خویش نزدیک گرداند بمنه وجوده