بدان که توکل بر چهار نوع است:
یکی در نفس که خیر خود در صحبت او داند، و این توکلجاهلان است.
دوم توکلی است برمال که نجات جان و سبب حیات خود از وی داند، و این توکل عاقلان است.
سوم توکلی است بر خلق، و این توکل مخذولان است.
و چهارم توکلی است برحق‑جل جلاله‑که بداند که رزق و اجل و سعادت و شقاوت در تحت قدرت او است. هر که را برداشت مقبول گشت و هر که را بگذاشت مردود گشت. این توکل اهل ایمان است.
و در اهل تصوف این نوع توکل موجود باشد. در هیچ چیز دل نبندند. از همه منقطع شوند و به حق تعالی متصل گردند. لاجرم حق تعالی در همهٔ احوال یار ایشان باشد که «و من یتوکل کل علی اللّه فهو حسبه ان اللّه بالغ امره». برمنتوکل کنید اگر ایمان و یقین درست دارید، «و علی اللّه فتو کلوا ان کنتم مؤمنین».
سهل بن عبداللّه‑رحمة اللّه علیه‑گفته است علامت توکل آن است که سؤال نکند و روی ناخوش ندارد.
بایزید‑قدس اللّه روحه العزیز‑را از توکلپرسیدند. روی با مسلم دیلمی کرد گفت در توکل چه گوئی؟ گفت آنکه در صحرا تنها بمانی و از چپ و راست تو سباع بگیرند، چنانکه به هیچ وجه روی گریختن بنماند. درمیان این همه اعتراضی در سر تو نجنبد.بایزید‑قدس اللّه روحه‑این بشنید گفت نزدیک است به توکل. اما اگر اهل بهشت را بینی در نعمت نازان، و اهل دوزخرا بینی در آتش گدازان، و در اندرون تو تمیزی پدید آید از زمرهٔ متوکلان بیرون آمدی.
ابونصر سراجگوید شرط توکل آن است کهبوتراب نخشبیگفته است که خود را در دریای عبودیت افگنی و دل با خدا بسته داری و با کفایت آرام گیری. اگر دهد شکری کنی و اگر باز گیرد صبر کنی.
ابوالعباس فرغانیگویدابراهیم خواصدر توکل یگانه بود و باریک فرا گرفتی.لیکن سوزن و ریسمان و رکوه و ناخن پیرا از وی خالی نبودی و غایب، گفتند یا اسحق نه آن همه چیزها منع میکنی، این چرا داری؟ گفت این چیزها توکل را به زیان نیاورد و خدای را بر ما فریضههاست و درویش یک جامه دارد و چون بدرد سوزن و رشته ندارد وی را به نماز متهم میدارد.
چنین گفته است اول قدم در توکل آن است که بنده خود را در پیش قدرت حق‑سبحانه و تعالی‑چنان دارد که مرده در پیش غسال که وی را هیچ تدبیر و حرکتی نباشد، که اگر حرکتی کند در طلب رزق خود از حد توکل بیفتد. ازآنکه حرکت در طلب نصیب خود جز شک در تقدیر نباشد.
رویم‑رحمة اللّه علیه‑را از توکل پرسیدند، گفت اعتماد کردن بر وعدهای که حق تعالی کرده است.
و نیز باید که مرد در توکل چنان باشد که وی را حمایت گاهی نباشد و نداند که مقصد وی کجاستو دل در هیچ مخلوق نبندد.
چنانکهابراهیم ادهم‑رحمة اللّه علیه‑حکایت کند که در بادیه میرفتم بر طریق توکل. هاتفیآواز داد. بازنگرستم. گفت یا ابراهیم اگر توکل میکنی و میطلبی نزدیک ما ملازم باش تا توکل درست گردد. امید تو در آن باشد که به شهر خواهی رسیدن ترا بدان داشت که در راه طریقت توکل سپری. طمع از همهٔ شهرها بریده گردان و درین بادیه متوکل شو. گور برکن و نفس خود را درو دفن کن و دنیا و اهل اورا فراموش کن که حقیقت توکل کاملتر از آن است که هرکس بدو رسد.
و این مقدار که گفتیم از اسرار توکل در اهل تصوف موجود باشد، وایشان داد توکل توانند دادن که حق تعالی ایشان را مدد دهد و راه توکل جز به مدد ایزدی قطع نتوان کرد.
اصلتوکل کار به حق سپردن است. نوشندگان ارباب تحقیق و پوشندگان خلعت توفیق در معنی توکل در بیان سفتهاند، گفتهاند:
«التوکل خلع الارباب و قطع الاسباب». یعنی ارباب دنیا بگذار و نظر به اسباب فانی مگذار.
شبلی گفت: «التوکل نسیان ما سوی اللّه»، توکل آنست که رقم نسیان بر صحیفهٔ هر دو عالم کشی و دنیا و عقبی فراموش کنی، و از هر چه دون اوست فارغ شوی، و دل بر درگاه حضرت اله داری.
«و قیل: اکتفاء العبد الذلیل بارب الجلیل کاکتفاء الخلیل باجلیل، حتی لم ینظر الی عنایة جبریل.»
و قیل: نفی الشکوک والتفویض الی ملک الملوک.
و گفتهاند توکل اعتماد کردن است بر قضا و تمسک به فضل خدای.
پس معلوم شد که در بوستان ایمان هیچ گل از گل توکل خوشبویتر نیست. جهد کن تا در تو گِل توکل به مشام جان خود رسانی تا از فوایح و فضایل و فواید آن محروم نگردی.
از فضایل توکل یکی انقیاد امر حق است که در چند آیت به توکل فرمود:
«توکل علی «اللّه» و توکل علی العزیز».
متابعت انبیاست که همه متوکل بودهاند. «قال نوح: فعلی اللّه توکلت. و قال هود: انی توکلت علی اللّه. و قالت الرسول: و ما لنا ان نتوکل.»
آنکه هر که توکل کند در حریم محبت حق در میآید که بهترین عطاها است: «ان اللّه یحب المتوکلین».
آنکه هر که توکل کند حق تعالی کار او بسازد. او متوکلان را دستگیر است و بسنده «و من یتوکل».
و هرکه توکل برو کند بیزحمت روزی او به سهولت برساند. چنانکه حضرت مصطفی فرمود: «لو توکلتم علی اللّه حق توکله لرزقکم کالطیر تغذ خصاما و نروح بطا«نا»»، یعنی روزی یابید چنانکه مرغان در هوا و وحوش در صحرا بامداد کنندشکمها تهی و شبانگاه کنند شکمها پر و سیر.