عین‌القضات همدانی » لوایح » فصل ۱۰۰

معشوق چون بهاستار عزّت محتجب بود و خود را بهکس ننماید بلکه کس را طاقت دیدار او از غایت ظهور او نبود درد عاشق بی درمان بود و محنتش بی پایان بود در شرح تعرف آورده است که چون محبوب در مکان نیاید و محب از مکان تجاوز نکند درد دل محب ابدی بود و اندوه جانش سرمدی بود چنانکه گفته‌اند:

معشوقه چو خورشید گزینی ای دل

او بر فلک و تو بر زمینی ای دل

چون در برخود ورا به بینی ای دل

سر بر زانو بسی نشینی ای دل

وَحیدٌعَنِ الخُلّانِ فی کُلِّ بَلْدَةٍ

اِذا عَظُمَ الْمَطْلُوبُ قَلَّ المُساعِدُ