در مبادی حال خمار بود. به سبب تأثیر صحبت اهل اللّه توبه نمود. روی نیاز به درگاه ملایک پناه حضرت شمس الشموس امام طوس آورد. در آن آستان مجاورت اختیار کرد. گویند که چون محرم حرم حضرت امام همام گردید، قصیدهای در منقبت به سلک نظم کشید و کارگزاران سرکار امامت دار در فکر سجعی به جهت مهر مهر آثار که در نوشتجات و ارقام ضرور و در کار بود، بودند. شب یکی از اهل صفا و متولیّان روضهٔ رضا علیه التحیّة و الثنا در واقعه به خدمت حضرت فیض یاب شد. حضرت فرمودند که صباح به خارج شهر روید که پیادهٔ ژولیدهای با سر و پای برهنه میآید و قصیدهای در مدح ما گفته که مطلع آن به جهت سجع مبارک مناسب است. علی الصباح حسب الامر به استقبال رفته، بابا را دیدند و شناختند و به عنایت بی غایت حضرت نواختند. داخل شهر شده، مطلع قصیدهٔ او را سجع مهر مبارک کردند وآن این است:
گلی که یک ورقش آبروی نُه چمن است
نشان خاتمِ سلطان دین ابوالحسن است
بابا به مضمون: التّائِبُ مَنِ الذَّنْبِ کَمَنْلاذَنْبَ لَهُ و از برکت آن مجاورت از اهل ایمان و ایقان شد. غَفِرَ اللّهُ لَهُ:
از فریب نفس نتوان خامهٔ نقاش دید
ورنه در این سقف رنگین جز یکی در کار نیست
٭٭٭
آنکه این نامهٔ سربسته نوشته است نخست
گرهی سخت به سررشتهٔ مضمون زده است
٭٭٭
یک چراغ است در این خانه و از پرتوِ آن
هرکجا مینگرم انجمنی ساختهاند
٭٭٭
اصل این ذرّهٔ سرگشته هم از خورشید است
هم بدان اصل محال است که راجع نشود
٭٭٭
مشکل حکایتی است که هر ذرّه عین اوست
اما نمیتوان که اشارت بدو کنند
قسمت نگر که کشتهٔ شمشیر عشق یافت
عمری که زندگان به دعا آرزو کنند
٭٭٭
آن آتشی که از شجرِ طور شد بلند
منکر مشو که از در و دیوار دیدهاند
٭٭٭
آن رهروان که رو به درِ دل نهادهاند
بی رنجِ راه رخت به منزل نهادهاند
درماندهٔ صلاح و فسادیم الحذر
زین رسمها که مردمِ عاقل نهادهاند
٭٭٭
آبی بر آتشِ دل ما هیچ کس نزد
چندان که پیش محرم و بیگانه سوختیم
٭٭٭
شمعی که آورد به زبان فیضِ نورِ خود
گر آتشِ خلیل فروزد فسرده به