و هُوَ مولانا حسین بن حسن از اکابر علما و اماجد فضلا و اعاظم عرفا بوده. دست ارادت به جناب شیخ ابوالوفای خوارزمی که از مشایخ سلسلهٔ علیهٔ ذهبیه بوده، داده است و حسب الاجازهٔ وی پا در بیابان سیر وسلوک نهاده. به یمن همت وی طی مقامات طریقت و تحصیل معارف حقیقت کرده. تألیفات و تصنیفات دلپسند دارد. از جمله: شرحی مسمی به جواهرالاسرار بر مثنوی جناب قطب المحققین و فخر العارفین مولانا جلال الدین محمد مولوی رومی نگاشته و در سنهٔ ۸۳۹ رایت سفر آخرت افراشته. از اشعار آن جناب است:
فی النصیحه و الموعظه
ای دور مانده از حرم خاص کبریا
سوی وطن رجوع کن از خِطّهٔ خطا
بگذر ز دلق کهنهٔ فانی که بیش ازین
بر قامت تو دوختهاند از بقا قبا
بزدای زنگ غیر به غیرت ز روی دل
کایینهٔ دل است نظرگاه پادشا
بیگانه شو ز خویش و به گرد تنت متن
تا جان شود به حضرت جانانت آشنا
تا کی ضلال تفرقه، جویای شمع شو
کز نور جمع ظلمتِ فرقت شود هبا
در راه دوست هستی موهوم تو بلاست
هان نفی کن بلای وجود خودت به ِلا
عشقست پیشوای تو در راه بی خودی
پس واگریز از خودی و جوی پیشوا
آن شهسوار بر سر میدان عاشقی
جولان کند که از همه عالم شود جدا
مهمیز شوق چون بزند بر براق عشق
از سدره نطع سازد و از عرش متکا
چون تو مراد خویش به دلبر گذاشتی
هر دم هزار گونه مرادت کند عطا
گر آرزوی شاهی مُلک رضا کنی
پیوسته باش بندهٔ درگاه مرتضی
مِنْمثنویاته
ظلال صور چون شود سوخته
که ماند جز او رخ برافروخته
تو بی تو شو آنگاه خود را شناس
که این است مر معرفت را اساس
برون از تو ای تو چه زیبا تویی
که هرگز نمیگنجد آنجا دویی
چو شادی دلبر در آن غم بود
مرا زخم غم به ز مرهم بود
ز دلبر طلب کار درمان بسی است
چو من عاشق درد او کم کسی است
اگر غافلی از اثرهای جان
قل الروح مِنْاَمْرِ رَبّی بخوان
نه امر خدا از صفات خداست
صفاتش خود از ذات او کی جداست