در بیان آنکه حق تعالی از همه مخلوقات و موجودات ظاهرتر است و از غایت پیدایی پنهان است که خفی لشدة ظهوره زیرا هر مخلوقی را از آدمی و غیره باوصافش توان شناختن مثلا صورت آدمی را میبینی اگر از تو میپرسند که «چه کس است؟» میگویی: «نمیشناسمش» بعد از اختلاط که افعال و اقوال و اخلاق و هنرهای او را مشاهده میکنی گویی که «نیکش شناختم»؛ آنچه از او دیدی که موجب شناخت شد یقینکه صورت نیست، معنی بیچون و چگونهٔ اوست. اکنون چون بدان مقدار اخلاق و افعال معنی آدمی بر تو پیدا شد؛ حق تعالی که جملهٔ مخلوقات افعال و اقوال و آثار اوست چون پنهان مانَد؟ از این روی میفرماید که الحق اظهر من الشمس فمن طلب البیان بعد العیان فهو فی الخسران.
هر که بر هستی حق جوید دلیل
او زیانمند است و اعمی و ذلیل
اگرچه معنی آدمی را به چشم ندیدی از افعال و اقوالش شناختی و میگویی که در او جوهری است که اینهمه از او میآید چرا با خود نگویی که «خدا نیز چنین ذاتی است که هرچه دیدم و خواهم دیدن همه صنع و آفریدهٔ اوست» پس دایم خدای تعالی را از همه پیداتر میبین و مگو که نمیبینم. اگر غیر این دانی و بینی مثلش چنان باشد که کس در باغ گوید که برگ را میبینم و باغ را نمیبینم؛ موجب مضحکه باشد.