مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۴ - دگربار استدعاء شاه از ایاز کی تاویل کار خود بگو و مشکل منکران را و طاعنان را حل کن کی ایشان را در آن التباس رها کردن مروت نیست

این سخن از حد و اندازه‌ست بیش

ای ایاز اکنون بگو احوال خویش

هست احوال تو از کان نوی

تو بدین احوال کی راضی شوی

هین حکایت کن از آن احوال خوش

خاک بر احوال و درس پنج و شش

حال باطن گر نمی‌آید بگفت

حال ظاهر گویمت در طاق وجفت

که ز لطف یار تلخیهای مات

گشت بر جان خوشتر از شکرنبات

زان نبات ار گرد در دریا رود

تلخی دریا همه شیرین شود

صدهزار احوال آمد هم‌چنین

باز سوی غیب رفتند ای امین

حال هر روزی بدی مانند نی

هم‌چو جو اندر روش کش بند نی

شادی هر روز از نوعی دگر

فکرت هر روز را دیگر اثر