نامه من برت از کان شفا میآید
محترم دار که این نامه ز ما میآید
از سیهکاری من گشته گریزان از من
شکوهها دارد و در پیش شما میآید
گر بگوید سخن بی سر و پا گوش مکن
که به غمازی ما باد صبا میآید
هرکه پرسد ز که این نامه رسیده است بگو
از شهنشه منش بی سر و پا میآید
بوی مهر از تو گمان کرده که میآید لیک
دید وقتی که نیامد به صدا میآید
بوی عشق آید باز از من اگر یک روزی
دیدم از جنس بشر بوی وفا میآید
چون به دربار شه عشق رسی کرنش کن
کاندر آنجا به ادب شاه و گدا میآید
رخ نماید برباید دل و آید اما
با دوصد عشوه به یغما بر ما میآید
به کجا رو کنم از دست خیالت هرجا
رخت بربندم با من همهجا میآید
اندرین کوه که من کرده مکان موسی اگر
آید آنجا ز کف افکنده عصا میآید
عارف آید برت آن روز که صد سجده شکر
جای آری و بگویی: «به خدا میآید»!