زنده به خونخواهیات هزار سیاووش
گردد از آن قطره خون که از تو زند جوش
عشق به ایران به خون کشیدت و این خون
کی کند ایرانی ار کس است فراموش
دارد اگر پاس قدر خون تو زیبد
گردد ایران هزار سال سیهپوش
همسری نادرت کشاند به جایی
کار که تا نادرت کشید در آغوش
از پی کسب شرف کشید شرافت
تا نفس آخر از تو غاشیه بر دوش
شعلهٔ شمع دلاوری و رشادت
گشت در این مملکت ز بعد تو خاموش
جامهٔ ننگین لکهدار به تن کرد
دوخت هر آن بیشرف به قتل تو پاپوش
سر سر خود به خاک بردی و برداشت
از سر و سر تو نبش قبر تو سرپوش
قبر تو گر نبش شد چه باک به یادت
ریخته در مغزها مجسمهٔ هوش
مست شد از عشق گل به نغمه درآمد
بلبل، و عارف ز داغ مرگ تو خاموش