گفته ای الیوم اکملت لکم دین الهدی
آن زمان کین رحمت مهداة اهدا کردهای
تا ز مهر او تواند صبح صادق دم زدن
غرّه او را ز نور مهر غرّا کردهای
تا بود شب آیتی از گیسوی مشکین او
طرههای لیل را از وی مطرا کردهای
تا نسیم جعد او همراه کرده نکهتی
زو همه آفاق را پر مشک سارا کردهای
شمهای را از نسیم گلستان خلق او
رشک انفاس روانبخش مسیحا کردهای
آن ملاحت دادهای او را که از یک دیدنش
یوسفان شش جهت را چون زلیخا کردهای
در بهار شرع از باغ ریاحین و خضر
صحن غبرا را چو سطح چرخ خضرا کردهای
کوس سبحانی بنام آن شه گیتی زده
مهر منشور جلال او را منیرا کردهای
در معارج از مدارج داده او را ارتقا
کم کسی را واقف از اسرار اسری کردهای
گاه رمی او ز قول ما رمیت اذرمیت
بر رموز مخفی توحید احیا کردهای
اصفیا را صف زدن فرموده بر درگاه او
عیش ارباب صفا زیشان مصفا کردهای
بر زبان نطق مهر خامشی پس چون زنم
چون تو کشف سر عشق از من تقاضا کردهای
کشور جان را گرفته از کف سلطان عقل
با سپاه عشق شورانگیز یغما کردهای
خسروانه نکته شیرین به گوش جان من
خوانده و آفاق را پرشور و غوغا کردهای
کرده غارت جملگی سرمایه عقل مرا
جان غم فرسود من آماج سودا کردهای
ما ظلومیم و جهول از احتمال بار یار
گرچه رسواییم یارب نی تو رسوا کردهای
کی پذیرد شأن ما پستی ز طعن قدسیان
قدر ما را چون ز کرمنا تو اعلا کردهای
از حمال بار کی ترسیم چون تو از کرم
حمل ما را صد تلافی از حملنا کردهای
از طریق لطف و احسان وارهان ما را ز ما
ایکه مجموع حجاب ما هم از ما کردهای
غیر لااحصی چه گوید در ثنای تو حسین
زان که حمد خویشتن را هم تو احصا کردهای