مراد خاطر خود در جهان نمی یابم
دوای درد دل ناتوان نمی یابم
جهان بگشتم و آفاق سر بسر دیدم
ولی ز گمشده خود نشان نمی یابم
چو باد گرد چمنها برآمدم لیکن
گلی که بایدم از گلستان نمی یابم
کناره میکنم از محفل نکورویان
که شمع مجلس خود زین میان نمی یابم
ز سوز دل نفسی پیش کس نیارم زد
که یار همنفسی مهربان نمی یابم
دریغ و درد که در خاک بایدم جستن
گلی که در همه بوستان نمی یابم
حسین کوس سفر زن بسوی عالم جان
که آنچه میطلبم در جهان نمی یابم