حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۰

ما بار تن ز کوی وصال تو می بریم

وز بهر توشه عشق جمال تو میبریم

تا دوست را ز دوست بود یادگارئی

دل با تو میدهیم و خیال تو میبریم

دلهای ما بدام بلا میشود اسیر

هردم که نام دانه خال تو میبریم

چون مصریان بضاعت ما تنگ شکر است

زیرا که نکته ای ز مقال تو میبریم

مانند خضر چاشنی چشمه حیات

از لفظ همچو آب زلال تو میبریم

ننگ وجود خویشتن از روی مسکنت

از خاک آستان جلال تو میبریم

جانا حسین هست مقیم درت ولیک

بار بدن ز بیم ملال تو می بریم