حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۶۹

شکیبم از رخ جانان نمی شود چکنم

جدا شدن ز تو ای جان نمی شود چکنم

شراب اشک و کباب جگر مهیا شد

ولی خیال تو مهمان نمی شود چکنم

هزار جهد نمودم که راز نگشایم

ز دست دیده گریان نمی شود چکنم

بر آن شدم که دگر آه آتشین نزنم

ز سوز سینه بریان نمی شود چکنم

میسرم نشود سر عشق پوشیدن

فروغ مهر چو پنهان نمی شود چکنم

بصد نیاز دهم جان برای عشوه و ناز

چو این معامله آسان نمی شود چکنم

دوای درد دل خود ز من مجوی حسین

علاج عشق بدرمان نمی شود چکنم