حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۰

زهی بوعده وصل تو جان ما مسرور

بیا که چشم بد از تو همیشه بادا دور

چگونه دیده بدوزم ز منظرت که ندید

نظر نظیر تو در کائنات یک منظور

کسی که طلعت حسن عذار عذرا دید

بود هر آینه وامق به پیش او معذور

بدور باده چشانی چشم مخمورت

چگونه مستی ارباب دل بود مستور

از آن خم آر شرابی برای دفع خمار

روا بود چو تو ساقی و ما چنین مخمور

مثال کعبه و مانند بیت معمور است

خرابه دل ما چون بعشق شد معمور

چگونه کنه جمال ترا کند ادراک

اگر دو دیده ز دیدار تو نیابد نور

چو مردن از پی تو بخت پایدار آمد

ز پای دار نترسد حسینی منصور