حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۴

گر پریچهره مه پیکر من باز آید

روشنائی ببصر جان ببدن باز آید

پرتو نور تجلی رسد از جانب طور

نفس رحمت رحمان ز یمن باز آید

از سر طره آن ترک خطائی بمشام

نکهت نافه آهوی ختن باز آید

همه کار من دلسوخته چون زر گردد

اگر آن سنگدل و سیم ذقن باز آید

مردم دیده من درج پر از در دارد

همچو غواص که از بحر بدن باز آید

خوش بود گر ز جفای کاری و بیدادگری

آن بت عشوه ده عهدشکن باز آید

طوطی طبع من از چه دهن نطق ببست

بگشاید اگر آن پسته دهن باز آید

دارم امید که بر رغم حسودان ز سفر

مونس جان حسین ابن حسن باز آید