عاشقان جان و دل خویش بدلدار دهید
هر چه دارید بدان یار وفادار دهید
قطراتی که از آن بحر در این ابر تن است
نوبهار است بدان بحر گهربار دهید
قطره چون در و گهر میشود از جوشش بحر
قطره های دل و جان جمله بیکبار دهید
موج این بحر اگر تخته هستی ببرد
هین مترسید و همه خویش بدین کار دهید
چون فنا گشت در او هستی موهوم شما
از سر صدق بوحدت همه اقرار دهید
ساقیا نی که ز اسماء و صفات حقند
هم ز خمخانه حق باده بتکرار دهید
سرخوشانیم قدحها ز حدق ساخته ایم
با حمیا ز محیای جنان بار دهید
ما ز نظاره ساقی همه چون مست شویم
بعد از آن باده بدین مردم هشیار دهید
ای حریفان چو حسین از سر اخلاص آمد
اندرین میکده او را نفسی بار دهید