حُجَّةُالاسلام کتک میزند
بر سر و مغزت دَگَنک میزند
گر نرسد بر دَگَنک دستِ او
دست به نعلین و چُسَک میزند
این دو سه گر هیچ کدامش نشد
با حَنَک و تحتِ حَنَک میزند
تا نشوی پاره خبردار باش
گاه حَنَک را به هَتَک میزند
گر کمکت رستم دستان بود
هم به تو و هم به کمک میزند
ور بکند پا به میانی فلک
چوب به پاهای فلک میزند
چک زنِ سختی بود این پهلوان
ملتفتش باش که چک میزند
دستش اگر بر فکلیها رسد
گوز یکایک به الک میزند
ور الکِ تنها کافی نشد
هم به الک هم به دولک میزند
گویند آقا همه شب زیرِ جُل
از تو چه پوشیده کَمَک میزند
چون ببرد دست به سیخِ کباب
بر جگرِ ریش نمک میزند
نَرمک نرمک به سر انگشت خویش
دیم دَدَدَک دیم دَدَدَک میزند
مختصراً هر شب در جوفِ پارک
یارو صد جور کلک میزند
حالا در حضرتِ عبدالعظیم
شیخ درِ دوز و کلک میزند
اِن شاءَاللّه دو روزِ دگر
خیمه از آنجا به دَرَک میزند
منعش اگر کس نکند بیریا
دست تصرّف به فَدَک میزند
وان جگرِ نازُکَش از بهرِ پول
روزی صد مرتبه لَک میزند
مجلسِ شوراست که با دستِ حق
سیمِ بَدان را به مِحَک میزند
هرجا خواهی به سلامت برو
ملّت اللّهُ مَعَک میزند
قافیه هرچند غلط شد ولی
شیخ ز بیکاری سگ میزند