به سامانی رسان یارا سر سودایی ما را
و گر نه ده شکیبایی دل شیدایی ما را
براق عقل در حیرت شود از رفرف طبعم
چه بیند گاه همت آسمانپیمایی ما را
به گلزار معارف بلبلم کن ای گل خوشبو
ببین دستانسرایی و چمنآرایی ما را
مناز ای گنبد مینا به رفعت کاین خم گردون
حبابی بیشتر نبود خم مینایی ما را
بفرما جلوهای ای شمع جمع نرم جانبازان
ببین آنگاه چون پروانه بیپروایی ما را
به شکر آنکه یکتایی تو در اقلیم زیبایی
بخور گاهی به غمخواری غم تنهایی ما را
به عشق ذکر و فکر نقش باطل صرف شد عمری
بسوزان ای حقیقت دفتر دانایی ما را
شد از ترک عنایت بینهایت مفتقر رسوا
چرا چندین پسندی خواری و رسوایی ما را