شدهست از بس که روز از ماه و ماه از سال رسواتر
مرا هر لحظه گردد صورت احوال رسواتر
مکن دل پایبند شاهد دنیا که در محفل
کند معشوقه بدشکل را خلخال رسواتر
ندانم صیدگاه کیست این صحرای پر وحشت
که از صید گرفتار است فارغبال رسواتر
قلندرمشربان را پردهپوشی کی بود لازم
در این ره کوچک ابدال است از ابدال رسواتر
ز بیتابی ره سیلاب را کی میتوان بستن
کند نوکیسه را هر دم غرور مال رسواتر
گذشت از حد تو را رسوایی ای قصاب میترسم
که سازد روز حشرت نامه اعمال رسواتر