قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

هر دل که تیر غمزه او را هدف شود

باران ابر رحمت حق را صدف شود

افلاک را منازل اول کند حساب

آن رهروی که بر در شاه نجف شود

موجش برد به دوش از این بحر بر کنار

هرکس سبک ز بار تعلق چو کف شود

کسب کمال می‌بردش چون نگین به گور

خوب است لعل سعی کند تا خزف شود

همچون گیاه جاده مرا آرزو به دل

تا سر زند، به پای حوادث علف شود

آخر دوید بر رخم اشگ بهانه‌جوی

یا رب مباد طفل کسی ناخلف شود

ای نای تنگ خاطر قصاب را ز لطف

بنواز نغمه تا قد دشمن چو دف شود