اسیران جای هم از خاک دامنگیر هم دارند
چو گوهر جمله در بر حلقه زنجیر هم دارند
نشسته تشنگان ابر رحمت تا کمر در گل
به شکل سبزه گردن بر دم شمشیر هم دارند
نمیدانم چه مقصود است فرزندان آدم را
که افسون در زبانها از پس تسخیر هم دارند
خوشا احوال شوق رشتههای شمع این مجلس
که دائم در زبانها آتش از تأثیر هم دارند
فکنده عشق بر آیینه دل آنچنان پرتو
که پنداری چو مهر و مه شکر در شیر هم دارند
به صید خاطر عشاق مژگانهای وارونش
نشانها در نظر از ترکش پرتیر هم دارند
نمیدانم چرا قصاب یاران ز خود غافل
زر قلبند و چشم کیمیا زاکسیر هم دارند