آنکه همچون جان تنگت دست در آغوش داشت
چون صدف در بحر عشق آن تشنهلب خاموش داشت
در جهان بسیار گردیدیم و در هر گوشهای
هرکه را دیدیم از آن مه حلقهای در گوش داشت
با خیالش آنچه میگفتیم ما بودیم و دل
برملا شد عاقبت دیوار گویا گوش داشت
در درون سینه گم کردیم دل را عاقبت
نیک چون دیدیم آن را شوخ گلگونپوش داشت
از خمار هجر او مردیم ای یاران کجاست
گردش چشمی که ما را متصل مدهوش داشت
رو به هر جانب که تیرش رفت بیرون از کمان
چون نگه کردیم ما قصاب در آغوش داشت