قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

عمریست در خیال تو از روز تا به شب

در آتشم چو خال تو از روز تا به شب

می‌سوزم از فراق تو از شام تا به روز

محرومم از جمال تو از روز تا به شب

دارم همیشه ای بت دیر آشنای من

امید بر وصال تو از روز تا به شب

باج مسلمی ز مه نو گرفته است

ابروی چون هلال تو از روز تا به شب

خواهم چو سایه گرد تو گردم در این چمن

چون قد کشد نهال تو از روز تا به شب

قصاب یافت لذت آسایش جهان

تا گشت پایمال تو از روز تا به شب