جلال عضد » دیوان اشعار » رباعیّات » شمارهٔ ۴۴

پیوسته به داغ آن کمان ابرویم

جز تیر پیامی نفرستد سویم

هر تیر که افکند ز خود دور چو من

آمد بر من، نشست در پهلویم