مکن وز مهربانان رو مگردان
مرا آشفته چون گیسو مگردان
گره در چین پیشانی میفکن
شکن در گوشه ابرو مگردان
ز تاریکی مکن روز مرا شب
به باریکی مرا چون مو مگردان
مرا از جمله عالم روی در تست
تو از من رو به دیگر سو مگردان
از آن چوگان که داری بر سر دوش
ازین سانم به سر چون گو مگردان
جگر خون است و چشمت تا کی آخر
چنین بیمار را بدخو مگردان
مرا در جست و جوی خود ازین سان
بسان باد در هر کو مگردان
جلال ار صادقی در عشق بازی
ز پیش تیرباران رو مگردان