ما سر بر آستانهٔ دلبر نهادهایم
جایی که پای دوست بود سر نهادهایم
دل برگرفتهایم ز شادی روزگار
یکبارگی و بر غم دلبر نهادهایم
ما را به ناامیدی ازین در مران که ما
با صد امید روی بدین در نهادهایم
بر ما چه مستزاد کند دیگری که ما
وصل تو با دو کون برابر نهادهایم
تهدید ما به آتش دوزخ مکن که ما
خود را به اختیار در آذر نهادهایم
فارغ ز جنّتیم که نام رخ و لبت
باغ بهشت و چشمهٔ کوثر نهادهایم
از زلف و چشم توست که آشفتهایم و مست
بر بخت تیره جرم بر اختر نهادهایم
در دل خیال زلف تو داریم و خاص و عام
بردند بو که عود به مجمر نهادهایم
عشق نخست تازه و ما با تو هر زمان
بنیاد عشقبازی دیگر نهادهایم
عمریست تا به همدمی شوق چون جلال
بر کف به یاد لعل تو ساغر نهادهایم