اگرچه روز و شبم با تو در خیال خیال
مرا خیال وصالت بِهْ از وصال خیال
اگر خیال آن بود که فرق کنند
میان موی و میانت، زهی خیال خیال
از آن خیال تو مالند چون مرا بر روی
که دیده دست بشوید ز روی مال خیال
تن ضعیف من از هجر بر نهالی درد
کشیده از اثر ضعف چون نهال خیال
ز اشک آب گرفته است رودخانه چشم
چنان که وهم نیابد درو مجال خیال
خیال تو ز خیال جلال بود خیال
مبین خیال جلال و مگر جلال خیال
مکن حدیث کمال و خیال بازی او
ورا خیال کمال و مرا کمال خیال