حکیم موصلی از طبقهٔ منجمان بود در نشابور و خدمت خواجهٔ بزرگ نظام الملک طوسی کردی و در مهمات خواجه با او مشورت کردی و رأی و تدبیر از او خواستی.
موصلی را چون سال برآمد و فتور قوی ظاهر شدن گرفت و استرخاء بدن پدید آمد و نیز سفرهای دراز نتوانست کرد از خواجه استعفا خواست تا به نشابور شود و بنشیند و هر سالى تقویمی و تحصیلی میفرستد.
و خواجه در دامن عمر و بقایای زندگانی بود. گفت:
«تسییر بران و بنگر که انحلال طبیعت من کی خواهد بود و آن قضاء لابد و آن حکم ناگزیر در کدام تاریخ نزول خواهد کرد؟»
حکیم موصلی گفت:
«بعد از وفات من به شش ماه!»
خواجه اسباب ترفیه او بفزود و موصلى به نشابور شد و مرفه بنشست و هر سال تقویم و تحویل میفرستاد. اما هرگاه که کسی از نشابور به خواجه رسیدی نخست این پرسیدی که موصلی چون است و تا خبر سلامت و حیات وی مییافت خوش طبع و خوشدل همی بود.
تا در سنهٔ خمس و ثمانین و اربعمایة آیندهای از نشابور در رسید و خواجه از موصلی پرسید. آن کس خدمت کرد و گفت:
«صدر اسلام وارث اعمار باد! موصلی کالبد خالی کرد.»
گفت:
«کی؟»
گفت:
«نیمهٔ ماه ربیع الاول جان به صدر اسلام داد.»
خواجه عظیم رنجوردل شد و بیدار گشت و به کار خود باز نگریست و اوقاف را سجل کرد و ادرارات را توقیع کرد و وصیت نامه بنوشت و بندگانی که دل فارغی حاصل کرده بودند آزاد کرد و قرضی که داشت بگزارد و آنجا که دست رسید خشنود کرد و خصمان را بحلى خواست و کار را منتظر بنشست تا که رمضان اندر آمد و به بغداد بر دست آن جماعت شهید شد انار الله برهانه و وسع علیه رضوانه.
اما چون طالع مولود رصدی و کدخدای و هیلاج درست بود و منجم حاذق و فاضل آن حکم هر آینه راست آمد و هو اعلم.