نظامی عروضی » چهارمقاله » مقالت سوم: در علم نجوم و غزارت منجم در آن علم » بخش ۷ - حکایت شش - حکیم موصلی و خواجه نظام الملک

حکیم موصلی از طبقهٔ منجمان بود در نشابور و خدمت خواجهٔ بزرگ نظام الملک طوسی کردی و در مهمات خواجه با او مشورت کردی و رأی و تدبیر از او خواستی.

موصلی را چون سال برآمد و فتور قوی ظاهر شدن گرفت و استرخاء بدن پدید آمد و نیز سفرهای دراز نتوانست کرد از خواجه استعفا خواست تا به نشابور شود و بنشیند و هر سالى تقویمی و تحصیلی می‌فرستد.

و خواجه در دامن عمر و بقایای زندگانی بود. گفت:

«تسییر بران و بنگر که انحلال طبیعت من کی خواهد بود و آن قضاء لابد و آن حکم ناگزیر در کدام تاریخ نزول خواهد کرد؟»

حکیم موصلی گفت:

«بعد از وفات من به شش ماه!»

خواجه اسباب ترفیه او بفزود و موصلى به نشابور شد و مرفه بنشست و هر سال تقویم و تحویل می‌فرستاد. اما هرگاه که کسی از نشابور به خواجه رسیدی نخست این پرسیدی که موصلی چون است و تا خبر سلامت و حیات وی می‌یافت خوش طبع و خوشدل همی بود.

تا در سنهٔ خمس و ثمانین و اربعمایة آینده‌ای از نشابور در رسید و خواجه از موصلی پرسید. آن کس خدمت کرد و گفت:

«صدر اسلام وارث اعمار باد! موصلی کالبد خالی کرد.»

گفت:

«کی؟»

گفت:

«نیمهٔ ماه ربیع الاول جان به صدر اسلام داد.»

خواجه عظیم رنجوردل شد و بیدار گشت و به کار خود باز نگریست و اوقاف را سجل کرد و ادرارات را توقیع کرد و وصیت نامه بنوشت و بندگانی که دل فارغی حاصل کرده بودند آزاد کرد و قرضی که داشت بگزارد و آنجا که دست رسید خشنود کرد و خصمان را بحلى خواست و کار را منتظر بنشست تا که رمضان اندر آمد و به بغداد بر دست آن جماعت شهید شد انار الله برهانه و وسع علیه رضوانه.

اما چون طالع مولود رصدی و کدخدای و هیلاج درست بود و منجم حاذق و فاضل آن حکم هر آینه راست آمد و هو اعلم.