خونم از مستی طریق عقل را گم میکنم
میکشم خون صراحی روی در خم میکنم
با سگان کوی تو من بعد خواهم یار شد
عقل بیآرام پیش خود به مردم میکنم
بس که میپاشم به هرسو کوکب اشک از دو چشم
هر شبی روی زمین را پر ز انجم میکنم
گر بود صد چشم و گریه بر گناهم کم بود
چیست این غفلت که هردم من تبسم میکنم
شاهدی در عقد زلفش رشته جان را ببند
ورنه در هر تار او سررشته را گم میکنم