وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

رخی چو لاله و زلفی چو مشک تر داری

لبی چو غنچه دهانی پر از شکر داری

ز تنگی دهن غنچه عقل حیران است

ولی ز غنچه دهانی تو تنگ‌تر داری

تو را که گوش به نای نی است و نغمه چنگ

چسان ز ناله شب‌های من خبر داری

به دست هجر سپردی مگر عنان وصال

که رنگ زرد و لب خشک و چشم تر داری

به راه عشق سبکبار باش کاندر پیش

هزار وادی پر خوف و پر خطر داری

چو سالکان طریقت به کوی عشق درآی

به دل اگر نه غم از ترک پا و سر داری

به امر دوست اگر سر نهی به حکم قضا

برون ز عالم جان عالمی دگر داری