وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

شکست گر دلت از کس مرنج ای عاقل

از آنکه خانه حق می‌شود شکست چو دل

همیشه لازمه زندگی‌ست کوشش و کار

به دهر بهره ز هستی نمی‌برد کاهل

کمال و فضل ز علم است و معرفت ای دوست

کسی کمال و فضیلت نخواهد از جاهل

درخت خشک ز سعی و عمل ثمر ندهد

مکن تلاش و حذر کن ز سعی بی‌حاصل

شود همیشه چو مرآت مقتبس از شمس

اگر غبار کدورت ز دل شود زایل

اگر به قدرت خود پی برد دمی انسان

زند چو بحر خروشنده موج بر ساحل

شوی مقرب درگاه کبریا وحدت

اگر که پاک شود لوحه دلت از غل