بشنو ز ما که تجربه کردیم سالها
بیحاصلی است حاصل این قیل و قالها
حالی اگرچه رند خرابات خانهایم
لیکن فقیه مدرسه بودیم سالها
یعنی به می ز آینه دل زدودهاند
رندان کوی میکدهام زنگ نالها
از کوهکن نشان و ز مجنون خبر دهند
گلها و لالههای تلال و جبالها
جانا قسم به جان عزیزت که تا سحر
شبها به یاد روی تو دارم خیالها
آن خالهای لعل لب دلفریب دوست
گوئی نشسته بر لب کوثر بلالها
وحدت کمال عشق چو در بیکمالی است
تکمیل عشق کرد و گذشت از کمالها