حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

ای نقش چکل چو گل محدث

لم تحلف ان تفی و تحنث

از هجر رخ تو تلخ‌کامم

عن منطق المنی تحدث

تنیت لی الشباب عمری

لوفزت بشعرک المثلث

ای آنکه قیامتی ز قامت

من هجرک کم اموت ابعث

عاید به تو است هر ضمیری

ان ذکر لهجنا وانث

هرچند مقصریم رحم آر

حتی تم علی الفراق امکث

هنگام تفرج است برخیز

الریح مع الغصون یعبث

پیمان‌شکن است یار اسرار

بالوصل معاهد و نیکث