ایمظهر صفات خداوند بیمثال
ایذات پاکت آئینه ذوالجلال
عکس است از جمال تو در جام آفتاب
وز عکس عکس بسته بمه در گه قبال
از فیض ایندو کوکب تابان بچاست جهان
جانها زنور روی تو بگرفته اعتدال
شمس الشموس از آنی و هم مونس نفوس
در عین قرب بعد بظاهر بسی محال
لیکن اگر بعالم باطن نهم قدم
بس واضح است در نظرم سر اینمقال
در جلوه بس قریب ولی در مقام ذات
هرگز بدرگهش نرسد طائر خیال
حق را ظهور ذات محال است ممتع
مرآت حق نماست بعالم علی و آل
ارواح شان نجوم سموات ممکنات
اوتادارض باشد اجساد کالجبال
شمس رواق حضرت سلطان دین رضا
آتش بطور از تف او دارد اشتعال
بر درگهش ملایک موت و حیوه و رزق
از بهر استفاضه گشوده کف سئوال
جبریل گر موکل خلقست و خادمی است
از خادمان در گه آشاه بیهمال
شاها ز انقلاب جهان بس مکدره
وز قیل قال خلق دلم گشته پرملال
بر هرچه بنگرم همه فانی است در نظر
بر جمله کاینات کشیدم خط زوال
نور هدایت ار نرسد از تو بر ضمیر
عالم تباه گردد در وادی ضلال
غمهای دل به پیش تو محتاج عرض نیست
با عالم خبیر چه حاجت بیان حال
زآب قبول و آتش شوق و هوای عشق
از خاک آستان تو بسرشته ذوالجلال
اینقالب ضعیف نیاز نیازمند
این چار عنصر است مرا مبدء و مآل