نسیم قدسی یکی گذر کن
به بارگاهی که لرزد آنجا
خلیل را دست ذبیح را دل
مسیح را لب کلیم را پا
نخست نعلین زپای برکن
سپس قدم نه بطور ایمن
که در فضایش زصیحه لن
فتاده بیهوش هزار موسی
زآستانش ملایک و روح
رسانده بر عرش صدای سبوح
به خاک راهش چوشاة مذبوح
رسل به ذلت همی جبین سا
نسیم جنت وزان ز کویش
شراب تسنیم روان ز جویش
حیت جاوید دمیده بویش
به جسم غلمان به جان حورا
فلک به گردش پی طوافش
ملک به نازش ز اعتکافش
ز سر بلندی ندیده قافش
صدای سیمرغ نوای عنقا
مهین مطاف شه خراسان
امین ناموس ضمین عصیان
سلیل احمد خلیل رحمان
علی عالی ولی والا
بگو که نیر در آرزویت
کند زهر گل سراغ بویت
مگر فشاند پری به کویت
چو مرغ جنت به شاخ طوبی