طوقی ز خط بدور زنخدان کشیدهای
بر دور مهر و مه خط بطلان کشیدهای
داود را بحلقۀ خفتان نهفتۀ
یوسف بدور چاه بزندان کشیدهای
مانی بخضر در صفت ای سبزۀ عذار
پیداست کاب چشمۀ حیوان کشیدهای
از مشک تر نوعته طلسمی بسیم خام
مه در کمند موی بدستان کشیدهای
ایچشم مست باده چه خوردی که از غرور
خنجر بروی مهر درخشان کشیدهای
ایخال دل سیه دل یکشهر بردۀ
خود در شکبخ زلف پریشان کشیدهای
در پرده دیدۀ مگر آن سینۀ چو سیم
ای صبحدم که سر بگریبان کشیدهای