دل من کنعان است و چاه سینهٔ زندانش
جهان مصر بلاخیز و خرد یعقوب نالانش
عروس چرخ مینایی به صد کید زلیخایی
کشد هر دم ز رعنایی به سویی طرف دامانش
الا ای باد روحانی ببر زین ماه زندانی
به نزد پیر کنعانی خبر از کید اخوانش