شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

ما جام جهان نمای ذاتیم

ما مظهر جمله صفاتیم

ما نسخه نامه اللهیم

ما گنج طلسم کائناتیم

هم صورت واجب الوجودیم

هم معنی و جان ممکناتیم

هر چند که مجمل دو کَونیم

تفضیل جمیع مجملاتیم

برتر ز مکان و در مکانیم

بیرون ز جهات و در جهاتیم

ما هادی جمله علومیم

محبوس نحیف را نجاتیم

کو مرده بیا که روح بخشیم

کو تشنه بیا که ما فراتیم

ای درد کشیده ی دوا جوی

از ما مگذر که ما دوائیم

چون قطب ز جای خود نجنبیم

چون چرخ اگرچه بی ثباتیم

هم مغربیم و مشرق و شمس

مه ظلمت و چشمه حیاتیم