غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

ای خوش آن دردی که درمانش توئی

خرّم آن راهی که پایانش توئی

گر به سر پویم ره مقصود را

غم ندارم زانکه پایانش توئی

کی هوای بوستانش در سر است

هرکه در خلوت گلستانش توئی

ای شکنج زلف پرچین نگار

خرمّا گویی که چوگانش توئی

ای خوشا آب و هوای آن دیار

که سهی سرو خیابانش توئی