جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۹

واعظی بر بالای منبر شعری از هر چه گویند بی مزه تر خواند و ترویج آن را گفت: والله این را در اثنای نماز گفته ام! شنیدم که یکی از مجلسیان می گفت: شعری که در نماز گفته شده است چنین بی مزه است، نمازی را که در وی این شعر گفته شده باشد چه مزه بوده باشد!

گفتی که دوش گفته ام اندر نماز شب

شعری که قدر جمله اشعار ازو شکست

آن شعر اگر ز منفذ سفل آمدی فرود

زان یافتی نماز تو همچون وضو شکست

شاعری خواند پرخلل غزلی

کین به حذف الف بود موصوف

گفتمش نیست صنعتی زان به

که کنی حذف ازان تمام حروف

دی همی خواندی به دعوی مطلعی

کین نه مطلع بلکه بحر گوهر است

کی سزد یک بحر تنها خواندنش

زانکه هر مصراع بحر دیگر است

گر نیاری خواند و نتوانی نوشتن یا ز وزن

زاده طبعت برون باشد گه نظم آوری

زین سه خصلت کی توان در شاعری عیب تو کرد

چون نیامد زان خلل در منصب پیغمبری