فاضلی بر یکی از دوستان صاحبراز خود نامه مینوشت، شخصی در پهلوی او نشسته بود و به گوشه چشم نوشته وی را میخواند، بر وی دشوار آمد، بنوشت که اگر نه در پهلوی من دزدی زنبهمزد نه نشسته بودی و نوشته مرا نمیخواندی همه اسرار خود بنوشتمی.
آن شخص گفت: والله ای مولانا که من نامه تو را مطالعه نکردم و نخواندم. گفت: ای نادان! پس این را که میگویی از کجا میگویی؟
هرآن کس که دزدیده بر سر مرد
شود مطلع شایدش خواند دزد
بر آن کار اگر مزد دارد طمع
همین به که نامش نهی زن به مزد