سری سقطی - قدس الله تعالی سره - جنید را کاری فرمود و به موجب دلخواه وی به آن قیام نموده کاغذپاره ای به وی انداخت در وی نوشته که: سمعت حادیا یحد فی البادیة یقول:
ابکی و مایدریک ما یبکینی
ابکی حذار ان تفارقینی
و تقطعی حبلی و تهجرینی
می گوید:
خون می گریم از تو چه پنهان دارم
کز بهر تو این دو چشم گریان دارم
هر چند دلی ز وصل شادان دارم
صد داغ بر آن ز بیم هجران دارم
و هم - جنید قدس سره - گوید که روزی به خانه سری درآمدم این بیت می خواند و می گریست:
لا فی النهار و لا فی اللیل لی فرح
فلا ابالی أطال اللیل ام قصرا
نی شب تهی ام نه روز از ناله و آه
خواهی شب من دراز خواهی کوتاه